عیدتان مبارک
سلااااااااااااااااااااااااااام
دوستای گلم عیدتون مبارک
ان شا... سال خوبی داشته باشیم
من که خیلی وقت بود منتظر بهار بودم. هر وقت به مامانی میگفتم بریم پارک ،
مامانی میگفت باید بهار بیاد بعد همه ی گل ها توی زمستون می خوابن و آبا یخ می بندن .
برای همین خیلی خوشحالم!
امسال تو تهیه ی سفره ی هفت سین خیلی به مامانی کمک کردم تو چیدن شکل ها و تزیین سفره
البته وسایلهای سفره رو هم با هم خرید کردیم!!!
این هم عکسای عید دیدنی من و خونواده:
خونه ی دایی رضا که زحمت کشیده بودن و همه ی فامیل رو دعوت کرده بودن شام
انصافا به من خیلی خوش گذشت بیشتر از همه هم تو ریخت وپاش و بازی با آجیل
امشب هم خودم مهمون دارم قراره بابا بزرگینا و خونواده ی عمو مهدی بیان شام و عید دیدنی
من و مهنا دختر عموم
من و دختر خاله ریحانه و پسر خالم مجمد مهدی
بعد هم با مهنا اینا رفتیم تبریز خونه ی عمواینا
خونه ی عمو محرم و بعد هم خونه ی عمو اسماعیل که خیلی وقت بود می خواستم برم با الناز بازی کنم
تو حیاط دختر عمو الناز بهم خیلی خوش گذشت
به قول خودم داشتم آش خرچنگ درست می کردم
اینم عکس یادگاری با هفت سین الناز جون
بعد هم نوبت ائل گلی و گشت و گذار
از تخم مرغ های بزرگ و فواره های آب و به قول خودم آب دریا
خیلی خوشم اومده بود هی دورشون میچرخیدم و می خندیدم
با مهنا اونقدر آب بازی کردیم که نگو
ا
راستی جاتون خالی قایق و هلی کوپتر هم سوار شدم
از پله ها داشتیم می رفتیم یه دفعه از بالا سرمون قطار رد شد پریدم بغل مامانی
اما بعد که فهمیدم صداری قطار بود میگفتم هوهو چی چی و می خندیدم!!!