جشن مرواريدام...
سلام به دوستاي مهربون خودم
جاتون خااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالي
ديروز كلي مهمون داشتم
آخه ماماني به قولش عمل كرد و همونطور كه گفته بود بعد
ايام محرم و صفر براي مهموناي تازم جشن گرفت...
منظورم دندوناي تازم هستش!
اينام عكساي يادگاريم با مهمونام
دخترعموم الناز-نوه ي خان عموم محنا -منو مامان بزرگ و بابايي رو هم كه ميشناسين
پايين هم بابا بزرگمه نشستشه پيش مامان بزرگم
سهند پسر داييم - محمد مهدي پسر خاله - بابابزرگ و بغلش هادي پسر دايي -
ريحانه دختر خاله - نيما پسر داييم و مامان بزرگ و منم چون خوابم ميومد بغل ماماني بودم.
جمع داييها دايي رضا جاش خيلي خاليه رفته جنوب برا كارش!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی