حديث نفس مامان وباباحديث نفس مامان وبابا، تا این لحظه: 10 سال و 26 روز سن داره

♥♥♥ حدیث عشق مامان و بابا ♥♥♥

تعطيلات اولين عيد...

1394/1/17 19:15
نویسنده : بابای حديث
1,439 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

لوازم جانبی سال نو لوازم جانبی 2013

امسال اولين عيد نوروزم بود.

درسته خيلي زود گذشت ولي جاتون خالي بد نبود ..

 

چهارشنبه سوري خونه خودمون بوديم

بچه هاي همسايه آتيش روشن كرده بودن و خوشحالي ميكردن

 منم با بابايي ماماني رفتم به چيزاي خوشگلي كه مينداختن نگاه كردم

اصلا دلم نميخواست برگردم خونه. اما چون هوا سرد بود ماماني گفت سرما ميخورم

camp fire smiley

 

... توي چن روز اول تعطيلات ،خونه ي  مامان بزرگا و بابا بزرگا و بقيه ي فاميل رفتيم

و تو خونمون از مهموناي عيد پذيرايي كردم  و عيدي گرفتم !

 

 بعد از پنج فروردين ، همش عروسي بوديم،عروسي دختر خاله زهرا

به من كه خيلييييييي خوش گذشت چون عاشق آهنگم  

همش درحال بازي و رقص بودم. حتي فرصت عوض كردن لباس

رو هم به ماماني ندادم چه برسه به عكس گرفتن.

و اينكه ...

 

توي تعطيلات ،رو دو پا وايسادنم حسابي تمرين كردم

تازه اولين قدم رو هم برميدارم اما زودي مي افتم

البته به زودي موفق ميشم

كلي كلمه هاي جديد ياد گرفتم ،يايا دادا و هييييي و خخ و زي و ...

باي باي كردن و كلي ادا و اطوارهاي تازه ياد گرفتم كه

دل ماماني و بابايي رو ميبرم!

علاقه ي خاصي به در در رفتن پيدا كردم.

 

اينم از عكسام:

 

من و بابايي كنار سفره ي هفت سين

 

 

با بابايي و ماماني داشتيم ميرفتيم عيد ديدني

كه يه شكلات گير آوردم خواستم ببينم طعمش چه جوريه؟

 

 

 

 

 

رفته بوديم خونه ي آبايي عيد ديدني كه  همش چسبيده بودم

به TV و بالا و پايين مي پريدم و مي رقصيدم

آخه مبخواستم همه نگام كنن...!!!!

 

 

 

 

 

رفته بوديم خونه عمو مهدي عيد ديدني كلي

با اينا بازي كردم و خنديدم

محنا هم رفته بود خونه بابا بزرگش .

ميدون برام حسابس خالي بود...

 

 

 

اينم از تخم مرغ عيدونه كه آبايي بهم داد

و منم حسابي از خجالتش دراومدم

 

 

 

 

 مهمون خونه ي آبايي:  نوه ي دايي اصغر 

خييييييييلي كوشولو ه عين عروسك من!!

 

 

 

 

ميخواستم فضولي كنم ببينم مامان برا عروسي

چي گذاشته برام بپوشم كه دستگيرشدم!

 

 

 

 

 

اين عروسكم نميدونم چرا رفته تو لحاف تشك من!؟

پاشو ببينم ميخوام بخوابما...!

وگرنه حساب موهاتو ميرسم!

 

 

 

 

ماماني داشت مسواك ميزد ،منم اونقد اصرار كردم

كه مجبور شد مسواكم رو بده

دارم براي اولين بار مسواك ميزنم

 

 

 

 

 

بذار فك كنم ببينم ،خدايا چه آرزويي بكنم...!؟؟

 

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (11)

شبنم.س
18 فروردین 94 1:35
عزیزم چه عکسای خوشگلی، راستی تولدتم نزدیکه پیشاپیش مبارک خوشگلم
شبنم.س
18 فروردین 94 1:48
مامان عزیز دوست گلم پیشاپیش روز مادر مبارک
گیلدا
18 فروردین 94 23:07
سال خوبی داشته باشی عزیزم دخمل خوشگل
عمه فروغ
19 فروردین 94 18:34
خوشحالم که تعطیللات خوبی داتشید همیشه به شادی و خوشی ای جووووونم چه عکس های خوشگلی
مامان هانیه
20 فروردین 94 0:09
سلام عزیزم پیشاپیش روزت مبارک
سما مامان مرسانا و ارشيا
20 فروردین 94 9:54
سلام عزيزم ببخشيد دير به دير سرميزنم شرمنده درگير مرسانا و ارشيام اوخى فداى خوشگل خانوم خودم اميدوارم بهتون خوش گذشته باشه عيدتون هم با تأخير مبارك راستى مطلب گذاشتم نظر يادت نره
همسرت
21 فروردین 94 0:40
وقتی محبتت را با همه وجودت به من تقدیم کردی و مرا شرمنده الطاف کریمانه ات کردی و دل قشنگت را مالامال از عشق به من کردی بار دلدادگی را سخت بر دلم نهادی و امانت عشق را در وجودم نهادی و عهد کردم که تکیه گاهت در همه لحظاتت باشم. روز ولادت حضرت زهرا را به شما همسر عزیز و مهربانم پیشاپیش تبریک میگویم . . .
مامان آیسل
21 فروردین 94 18:41
سلام روز مادر مبارک
مامان مبینا
21 فروردین 94 21:07
به به معلومه ک عید ب حدیث حسابی خوش گذشته ایشالله ک سال خوبی داشته باشین عزیزان اخه مبینای ما هم عاااااااااااااشق شکلات
زیــنب (مامان)
24 فروردین 94 11:15
سلام خانمی امیدوارم هرروزتون براتون به شادی وخوشی سری بشه سال نو شما مبارک عکسای دخملت هم خیلی زیبا شده
محمد
30 فروردین 94 19:44
همسر عزیزم همیشه برقرار باش تا بی قرار نباشی چرا که در تمام لحظه‌های سخت و مشکلات زندگی تو تنها تکیه گاهم هستی دوستت دارم و سالروز تولدت را تبریک می‌گویم . . .
بابای حديث
پاسخ
سپاسگذار همسر خوب و مهربانم