حديث نفس مامان وباباحديث نفس مامان وبابا، تا این لحظه: 10 سال و 29 روز سن داره

♥♥♥ حدیث عشق مامان و بابا ♥♥♥

سفر به کیش ...

1394/6/28 19:50
نویسنده : بابای حديث
670 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

آرامسلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام محبت

 

دوستای مهربون بالاخره اومدم

 

توی این مدتی که نبودم حسابی بهم خوش گذشت مسافرت و عروسی و ...

 

جاتوووووووووووووون خاااااااااالی

 

تقریبا  دو هفته  پیش وقتی مامانی از اداره اومد

 

بابایی چن تا پاکت به مامانی نشون داد و مامانی خیلی خوشحال شد سوال

 

به قول خودشون مامانی حسابی سورپرایز شد!!!جشن

 

این طوری شد که من اولین بار مسافرت هوایی رفتم....کیش!تشویق

 

 

 

چمدونامون رو بستیم و پیش به سوی کیش.بای بایبای بای

 

البته چون ساعت 3/30  صبح رفتیم من خواب بودم و تو فرودگاه بیدار شدم

 

اولش بدو بدو کردم اما بعد حوصلم سر رفت و هی نغ زدم غمگین

 

تا اینکه موقع سوار شدن به هواپیما خوابم بردو تا برسیم کیش خواب بودم.

 

از فرودگاه کیش اونقدر خوشم اومده بودکه نمیخواستم برم

 

فقط به لاکپشت بزرگ و دلفین نگاه میکردم و دورشون میزدمبغل

 

اوناام ازم خوششون اومده بود!!!راضی

 

 

 

 

 

 

ظهری رسیدیم هتل  بعد از ناهار و استراحت عصری رفتیم

اسکله ی ساحلی مرجان .

چون اون روز خوب غذا نخورده بودم و از طرفی هوای کیش برام غیر قابل تحمل بودو ... خسته

 

خیلی بی تابی کردم و بابایی نا مجبور شدن اونجا نمونن و

 

رفتیم بازار مرجان که همون نزدیک بود.

 

مامانی یه کم خرید کرد و چون بارون شدید بارید و  بازار پر آب شد تعجب

 

و منم کم حوصله بودم برگشتیم هتل!

 

اون روز مامانی میگفت کاش نمی اومدیم چون من خیلی بی تابی میکردم!!!بی حوصله

 

 

 

 

صیح روز بعد با راهنمایی یه راننده ی مهربون رفتیم خدمات گردشگری و

 

بلیط جاهایی که خوب بود گرفتیم

 

از اون جا رفتیم ساحل میر مهنا.

 

جای خیلی خوبی بود مامانی اینجا رو خیلی دوست داشت آرام

 

اون روز حالم خیلی خوب بودو حسابی گشتمخنده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عصری رفتیم باغ پرندگان و دلفیناریوم و آکواریوم و ....

 

اینجا بهم خیلی خوش گذشت چون کلی رانندگی کردم و

 

همه داشتن بهم نگا میکردن حتی نزدیک بود یه طاووس رو زیربگیرم که

 

 از سرم پرید و منم غش غش خندیدمخندونکقه قهه

 

فقط تو دلفیناریوم حوصلم سر رفت و یه کم مونده بود تموم شه رفتیمخواب آلود

 

 

 

 

 

 

 

 

بعد رفتیم سوار  کشتی بشیم .تا نوبت سوارشدنمون بشه

 

مامانی رو کل سالن انتظار دووندم .چشمکخندونک

 

مامانی فک میکرد اونجام حوصلم سر میره و  اذیت میکنم

 

اما خدا رو شکر تو کشتی هم حالم خوب بود.بغلزیبا

 

 

 

 

 

صب روز بعد قرار بود کشتی آکواریوم که میگفتن  .سوال متنظر

 

اولش یه کم به ماهی ها نگاه کردم اما بعد چون طبقه پایین کشتی بود

 

حوصلم سر رفت و اومدیم بالا...بی حوصله

 

اونجا یه آقایی ازمون  سه تا عکس یادگاری خوشگل گرفت زیبا

 

 

 

 

 

کمی تو اسکله گشتیم و یه آقا پسری ما رو سوار قایق کردعینکآرام

 

از قایق هم خوشم اومده بود هوای خنک خیلی می چسبید.

 

اما زودی خوابم بردخواب

 

 

 

 

 

 

عصری باید می رفتیم گشت دور جزیره!

 

چند جا بردنمون شهر زیرزمینی کاریز، درخت بزرگ قدیمی ، 

 

یه خونه قدیمی که موزه بود ، ساحل کله درویش و کشتی یونانی 

 

بعد هم بازار پدیده و پردیس که من با بابایی دست به یکی کردم و

 

خوابم برد و بعدش هم خرابکاری و ...خجالتخطا

 

و مجبور شدیم برگردیم هتل!!!

 

مامانی بیچاره چشش موند به بازار !!!چشمکخندونک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فردا صبح  ساعت 10/30 پیش به سوی وطن.بوسمحبت

 

توی فرودگاه هم یه خرابکاری کردم که  البته  بگذریم...تعجبعینک

 

تو هواپیمام خوابم برد و آخرای راه بیدار شدم و و تا برسیم یه کم مطالعه کردمدرسخوان

 

   خلاصه جاتون خالی خیلی خوش گذشت.

 

دست بابایی درد نکنه که باعث این خوشی شد!!!محبتبوس

 

بغلبابایی دوستت داریمبغل

 

 

 

 

فردای اون روز هم رفتیم خونه ی مامان بزرگ  تا دو  روز پیش  اونجا بودیم .آرام

 

چون عروسی پسر عمو رضای مامانی بود

 

کلییییییییییییییی بهم خوش گذشت حسابی گشتم و رقصیدم و...جشنراضی

 

یه  جمله از خودم اینکه تو این یه هفته ی آخری دو تا دندون در آوردم

 

حالا دندونام شدن 10 تا

 

بگین ما شاا...بغل

 

 

پسندها (7)

نظرات (10)

مهرانا جون
29 شهریور 94 21:34
سلام ایشالله خوش گذشته با شه حدیث جون. خوشحال می شم به وبم سر بزنی
عمه فروغ
30 شهریور 94 16:32
سلام به به معلومه که سفر بهت حسابی خوش گذشته حدیث جونم همیشه به شادی و گردش مرواریدهای جدیدت هم مبارک حدیث گلم
شبنم.س
1 مهر 94 10:09
عزیزم خوش بحالت که رفتی دردر. عکساتم عالیه ایشالله همیشه خوش باشین مامانی
مامان گیلدا
3 مهر 94 21:42
همیشه به گشت و شادی عزیزم مرواریدای جدیدتم مبارک خوشگل خانم
هستی مامی
6 مهر 94 10:43
سلام مغز بادوم سفرا بخیر خوشبحالت که خیلی بهت خوش گذشته و خوشبحالت با این بابا و مامان مهربونت خیلی قدرشون رو بدون خاله جون به زهرا هم سر بزن
آرزو مامانی رسا گل پسر
7 مهر 94 17:08
حدیث جونم اول از همه مرواریدای تازت مبارک معلومه تو کیش بهت خوش گذشته طلا خانوم ایشالله همیشه به گردش وشادی
مامان فهیمه
8 مهر 94 16:37
حدیث جونم خوش بگذره ولین سفرت عالی بود الهی بمیرم برات که تو همه عکسات عرق کردی... عوضش کلی شیطونی کردی عکسات خیلی نازن دندوناتم مبارکه خانوم گل
زیــنب (مامان)
13 آبان 94 22:30
سلام عزیزم امیدوارم همیشه به سفر وخوشی روزگارتون سپری شه چه عکسای خوشگلی منم هوای کیش زد به سرم میبوسمت دخترک ناز
☆☆ابجی فاطمه☆☆
18 آبان 94 21:18
خوش گذشت؟ خخخخخخ خلیج فارس ابش خوب بود؟؟ کشتی یونانی رفتین؟؟؟ هوا خوب بود ؟؟؟؟ اخه دوس ندارم کسی از دریامون ناراضی باشه اخه من مال بوشهرم .... هوا کیش چطوری بود؟؟؟ خخخخ