حديث نفس مامان وباباحديث نفس مامان وبابا، تا این لحظه: 10 سال و 30 روز سن داره

♥♥♥ حدیث عشق مامان و بابا ♥♥♥

یلدای امسال...

1394/10/13 20:46
نویسنده : بابای حديث
848 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به دوستای مهربون و خوبممحبتآرام

 

یلداتون مبارکhttp://alham.persiangig.com/image/water%20melon/25.gif

 

 

البته میدونم دیره برا تبریک گفتن

 

اما خودتون میدونین که من تقصیری ندارم

 

یلدای امسال خونه ی آقاجون بودیم البته یه روز قبل تر رفته بودیم

 

مامانی هم مرخصی گرفته بود.

 

قرار بود برا زن دایی معصومه جونم خنچه ی یلدا ببریم

 

روز یلدا برا زن دایی خنچه بردیم تا شب دور هم باشیم

 

خونواده ی دایی محمد و خاله فاطمه اینا و زن دایی معصومه

 

هم خونه ی آقاجون بودن

 

جاتون خالی به من که خیلی خوش گذشت

 

اینم حدیث خانم و بچه های فامیل کنار سفره خنچه عروس

 

 

 

دختر خاله ریحانه و من بغلش- پسرخاله محمد مهدی و هادی و نیما پسر دایی ها

 

 

 

من و آقاجون ، با کمک انار خانومآرامیه لحظه وایسادم  بغل آقاجون

 

تو میوه های زمستونی بیشتر از همه انار رو دوست دارم بعدم پرتقال

 

 

 

 

داشتم آماده میشدم برم مهد از فرصت استفاده کردم

 

برا بازی با حلقه هام که الان کامل  و مرتب میتونم بچینمشون

 

البته اسمشون رو گذاشتم آفرین چون بعد اینکه تمومشون کردم

 

مامانی و بابایی بهم میگن آفریییییییییییییییینتشویق

 

 

 

تو خونه ی آقاجون همیشه بااین سبد بازی میکنم تو عکس پایینی هم دارم

 

چراغ ها رو می شمرم: یک .... دو...

 

فقط تا دو بلدم البته فعلا...

 

 

 

یه مدتیه که وقتی تو تی وی قیافه ها رو از نزدیک نشون میده

 

یاوقتی  دارن ادا در میارن میرم وایمیستم جلو تی وی

 

و هق هق میخندم. بعد دور خونه تند تند دور میزنم و اداشون رو در میارم

 

خصوصا وقتی تو شبکه آی فیلم ،تو قطار ابدی

 

قسمت  رابین هود و حسن کچل رو نشون میده دیگه نگووووووووووخنده

 

 

 

 

 

یکی از سرگرمی هایی که برا خودم پیدا کردم بازی با پوشک هامه

 

که بهشون میگم مای دی دی ، وقتی به زور چن تا شون رو از مامانی میگیرم

 

خیلی خوش بحالم میشه و کلی باهاشون بازی میکنم و

 

اسم حیوونا ، ماه ،ستاره، خورشید و ابرای روشون همه رو تند تند تکرار میکنمآرام

 

 

مثل همیشه کتاب رو هم خیلی دوس دارم اگه عکس

 

حیوونارو هم داشته باشه که چه بهتر!

 

حییونای پازل چوبیم رو میارم و میذارمش کنار همون

 

حیون تو کتاب مثل عکس پایینی

 

 

 

 

اینجا دارم ادای آقا خرگوشه رو در میارم که داره گریه میکنه!!!

 

 

 

 

 

 

 

 

کارت های صد آفرین م که عاشق عکس حییونام

 

دوست دارم کارتها رو با مامانیی بچینیم و اسمشون رو ازم بپرسن

 

مامانی میگه حدود 32 تا اسم حیوون رو بلدمراضیچشمک

 

 

 

این هم پاذل کتابیم که خیلی دوستش دارم محبت

 

البته مامانی میگه فعلا خبرندارم پاذله و

 

فک میکنم همین طوری یه کتابه

 

شاید بعدا بفهمم چرا!؟سوال

 

 

 

 

از بس تو خونه ی بابا بزرگ با دختر عمو الناز ورجه وورجه کردم

 

خسته شدم و داره خوابم مییاد!خواب

 

 

 

 

 

پسندها (7)

نظرات (6)

گیلدا
4 بهمن 94 22:59
یلدات مبارک دخمل ناز
شبنم.س
7 بهمن 94 11:53
عزیزم خوشگلم.
هستی مامی
28 بهمن 94 9:27
سلام رفیق کجایی نیستی مغز بادوم؟؟؟!!!
عمه فروغ
1 اسفند 94 15:30
یلدات با تاخیر مبارک حدیث جونم الهی که هزاران یلدا رو ببینی به به چه آتیش پاره هم شده
مامانی
4 اسفند 94 17:13
چه ناز شده دخمل خوشگل ببوسش لطفا
هستی مامی
5 اسفند 94 17:08
سلام مغز بادوم کم پیدایی به ما هم سر بزن