حديث نفس مامان وباباحديث نفس مامان وبابا، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

♥♥♥ حدیث عشق مامان و بابا ♥♥♥

حدیث پاییزی....

1395/10/2 19:17
نویسنده : بابای حديث
1,436 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستای مهربون دوست داشتنی من!خوبین!

از اوایل پاییز بدجور به عروسکام عادت کردم یعنی همش میخام جلو چشمم باشن

قبل تر ها موقع خواب جمعشون میکردم و میچدمشون کمدم ،اما الان موقع خواب میچینمشون روی مبل ،حتی گاهی نصف شبا پامیشم و نگاهشون میکنم و میرم چن تاشون رو برمیدارم با خودم میخوابونشون، مهد رفتنی ، موقع غذا خوردن ، حموم رفتن و چیش رفتن که نگو ... همیشه با خودم دارمشون 

کلا عاشق عروسکام شدم 

یه عادتی هم دارم اینکه موقع حرف زدن وقتی میخام ازم سوال بپرسم همون سوال رو میگم یعنی از من بپرسین؟

 

 

اون روز یه بع بعی و جوجه به عروسکهام اضافه شده بون و من برا خودم جشن گرفته بودم

عروسکام رو  بابایی برام سوغات آورده بود ،بابایی با بچه های مدرسه رفته بودن اردو

 

 

وقتی میرم کانون حساب عروسک های دستکشی کانون رو میرسم ، اما تازگی ها نمیدونم چرا نمیبینمشون فک کنم اذیتشون کردم قایم شدن!!!چشمک

 

یه جوری تو روشون خیره میشم

انگار راست راستکی دارم باهاشون حرف میزنم

 

اینجا هم عروسکهام دارن تاب بازی میکنن!!خندونک

 

 

 

رفته بودیم تبریز خونه ی عمو جون که تازه از کربلا برگشته بود

اونجام پدر عروسک های الناز رو در آوردم

به مامانی میگفتم:

مامان سنه نمنه آلاجاخ؟

قره عروسک آلاجاخ!!!جشن

 

این هم بیچاره عروسکام

به قول خودم: یازخ عروسکلر 

 

 

تازه از حموم اومدم و از خداخواسته ژله ی مامانی هم آماده است

 

ای وااااااااااااااای چشمتون روز بد نبینه انگشتم رو بد جور بریدم

دست بردارم نبودم و هی از مامانی میخواستم چسب روش بزنه

اون شب که آقاجونینا مهمون ما بودم مامانی سرش گرم بود ،منم از بشقاب بابا کارد رو برداشتم مثلا میخواسم پرتقال پوست بکنم! بعد بریدن یه ساعت یه ریزگریه و ناله میکردمغمناکغمگین

هی میگفتم : بارماغو نمنه کسدی؟ نمه کسیردین بابان بشقابندا؟

به بابا هم میگم: بارمان دو زلدی؟

 

اینم پازل کتابیم که پازل شش تا حیوونه همه اش رو میریزم و

بعد میگم این تکه مال کدومه؟ خودم هم جواب میدم

بعد هم عروسک  پلاستیکی هام رو می چینمروی پاذل البته هر حیوون رو جای خودش!!!

 

 تازگی ها موقع نقاشی کشیدن، خیلی دوست دارم از مداد تراش استفاده کنم و میگم

نقریسن ؟مداد لارن خخ لارین چخاردسان؟؟؟

 

 

اینم کادستی من و مامانی

چن وقتیه که خیلی دوست دارم گل سر ها م رو بیارم مامانی ببنده و بعد ازم عکس بگیره....

 

مثل همیشه عاشق کتاب و شعر خوندن و بازی فکری

راستی یادم رفت بگم بیشتر از ده تا شعر رو حفظ کردم 

وقتی سوار ماشین میشم که  بریم یه جایی،  تابرسیم همش میخونم  یا از مامانی می خوام بخونه:

عروسک من...  دار دارخبردار..... حوض خونه ی ما.... آهویی دارم... یه توپ دارم... توپ سفیدم.... ای زنبور طلایی.. من بچه ای باهوشم... حیدر بابا...توپولویم.... یک صندلی هست....سه تا نخود و.....

 

 

از پشت مبل رد شدم اومدم ببینم تو این لب تاب چیه آخه

همش بهش گیر میدن؟؟؟ اه اه

 

اینجا از مامانی خواستم بیاد ازم عکس بگیره :

مامان عکسو سالم؟با شو بالا گلیم سالیم!

 

تو خواب شیرین ، دارم خواب هفت پادشاه رو میبینم!

 

پسندها (1)

نظرات (0)