دو هفته ای که گذشت...
سلام به همه ي دوستاي مهربونم
دو هفته پيش دوشنبه باماماني رفتيم خونه بهداشت .
وقت كنترل و واكسن داشتم .
اما خانم بهداشته گفت برنامه مون عوض شده و يكشنبه ها واكسن ميزنيم
(چون نونوار شده بودن)مام مونديم برا اين هفته...!
دوباره رفتيم .خانم بهداشته خيلي مهربون بود وقتي كنترلم كرد
گفت :همه چيم خوبه!!!
بعد رفتيم يه اتاق ديگه...وااااااااااااااااااااي بازم واكسن!!!
قبل از اينكه خانمه واكسن بزنه شروع كردم به گريه.
يه الم شنگه اي به پا كردم كه نگو.
خلاصه به هر زوري بود واكسنمو زدن.ماماني اون روز منو مهد نبرد و
برا اينكه نگرانم نشه با خودش بردم كانون تا چشش بالا سرم باشه .
منم حسابي خوش گذروندم...!
...روز بعدش تولد ماماني بود وقتي از مهد اومدم با بابايي
قرار گذاشتيم ماماني رو سورپرايز كنيم
اين شد كه باهم تدارك تولد ماماني رو ديديم. كيك و هديه و ....
ماماني وقتي از سركار اومد براش جشن تولد گرفتيم
و ماماني رو خيليييييييي خوشحال كرديم
بعد تولد هم كلي با قوطي كيك بازي كردم و دست بردارنبودم...
...و اما روز اي بعد برا من روزاي خوبي نبودن!!!
ماماني دو رو رفت ماموريت و من كه ظهرها از مهد برميگشتم
با بابايي تاعصر توخونه تنها بودم و كلي بابايي بيچاره رو كلافه كردم
آخه خيلي حوصلم سر مي رفت و دلم برا ماماني تنگ مي شد
ماماني ميگه از اون روز تا حالا كه سه روز ميگذره خيلي بيقرار شدم و
ماماني هر جا توخونه ميره منم مي افتم دنبالش و گريه ميكنم .
به عبارتي حسابي ماماني رو از رفتن به ماموريت پشيمون كردم !!!
ماماني ديگه مونده باهام چيكار كنه!!!
خاله ها كمك كنيييييييييييين!!!!!
الان يه كم هم بايد از خودم بگم....
الان دو هفته اي ميشه كه قدم دومم رو برميدارم اما بازم ميخورم زمين.
بابايي و ماماني هر وقت فرصت ميكنن باهام تمرين ميكنن
وقتي با يه انگشت نگهم ميدارن حسابي راه ميرم!
تازگي ها ميتونم با كمك بالش از مبل بالا برم و حسابی حال ميكنم.
تو خونه به ماماني كلي كمك ميكنم ...
كشوهاي آشپزخونه و كمد لباسم رو ميريزم
تا با سليقه ي خودم مرتب كنم....!!!
مامان نوشت:
عزیز مامانی این چند روزی که بی قرار شدی شبا هم همش نگرانی و
نمیتونی راحت بخوابی ! واقعا دلم برات کباب میشه کاش میتونستم نرم ماموریت
از خدا میخوام زودی وضعیتت خوب بشه و بشی همون دختر خوب مامانی!
دوستت دارم عزیزم
دوستای خوبم لطفا اگه پیشنهادی برا وضعیت حدیث دارین
بدین . چون هر راهی رو که به نظرم میرسه امتحان میکنم, اما بی فایده است...!