تولد........
تولد سه سالگیم مبااااااااااااااااااااااارک
امسال رفتیم خونه ی بابابزرگ تا تولدم رو پیش اونا باشیم
اما بیشتر از هرچیز یه چیزی فکرم رو مشغول کره:تولد منه اون وقت ماما دوتا کیک درست کرده چرا؟؟؟
آهان روز پدر!!!!!
بابایی رو شمام مبارک!
رفتن رو میز هر کاری هم میکنن پایین نمیام!
باید نازم رو بکشن خوب. آخه تولد منه!!!دست دست دست
اما خودمونیم اصلا دوست نداشتم کیک بابایی رو پیش کیک خودم ببینم !
بیچاره بابای خسته شد ازبس برام شمع روشن کردو من فوت کردم و ...... دوباره....
مامان میگه اون یکی کیک رو باید بابا ببره!!!و من....
عمه میپرسه النگوت رو میدی بهم؟؟ اینم قیافه ی من!!
اینم از دختر عمو الناز که فردای روز تولدم اومد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی