اولين ماموريت كاري من...!
دو روز پيش با ماماني رفته بوديم ماموريت تا برنامه ريزي ياد بگيريم...! دختر خاله مريم هم با ما رفت تا منو نگه داره و ماماني بره سر كلاس و از استادش چيزهاي مهم مهم ياد بگيره! من و دختر خاله مريم تو خوابگاه مونديم و ماماني رفت سر كلاسش، البته منم بيكار نبودم تو كانون كلي كتاب خوندم موقع ناهار ما هم رفتيم پيش ماماني چن نفر اونجا لازم بود تا منو بگيره چون خيلي جو گير شده بودم همه ي خاله ها مي خواستن منو بغل كنن اسممو هم گذاشته بودن خوش خنده!!! براتون بگم از سير شبانه ام ديشب مام...
نویسنده :
بابای حديث
14:14